مستانه..:)

برخیز و مخور غم جهان گذارن را...

دندون تو گلویی...

سلام!

نماز و روزه ها تون قبول باشه.

داشتم سحری میخوردم، که غذا توی گلوم پرید... به این فکر افتادم که چی میشد اگه ما ادما توی گلومون هم دندون داشتیم!؟ دندونایی که مثل چرخ دنده میچرخیدن و غذارو له و لورده میکردن، اینجوری دیگه هم زحمت معده و اسیدش کمتر میشه هم زحمتایی که روده بزرگ و کوچیکه میکشن...

ولی اگه اون دندونا خراب میشدن چجوری باید مشکلشون رو حل میکردیم؟؟

یکم زیادی جوابش برای خودم درداوره:/

یا چجوری باید مسواکشون می زدیم؟؟

اگه لق میشدن چجوری درشون میاوردیم که تو معدمون نرن؟

:/شما چه جوابی برای این سوالا دارین؟

چه سوالایی با اینکه توی گلوتون دندون باشه، براتون پیش میاد؟؟

۲ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

و شب از راه رسید و بیمار ترند بیماران...

سلام خوبین دوستان!؟ نماز و روزه هاتون قبول باشه...

میدونم الان دیگه نزدیکای صبحه ولی رسیدن شب برای ادما از نظر من متفاوته، اینکه میگفتن شبا آدما بیشتر دلاشون گرفته میشه راست گفتن! اینکه گفتم شب برای ادما متفاوته ساعتش بود؛ فقط وقتی آسمون سیاهه یا وقتی ماه و ستاره ها تو اسمونن که شب نیست! گاهی وقتا اسمون برای یسریا لنگه ی ظهر میشه شب... 

وقتی ادما بین اینهمه شلوغی و مشغله یهو احساس پوچی و تنهایی کنن شب میشه؛ وقتی دلت میگیره و کسی پیشت نیست که دلتو باز کنه شب میشه و وقتی...

اصن وقتی شب میشه که ادم احساس کنه تنهای تنهاست...

ادم تو شب گاهی به خاطر خاطره های قشنگش اشک شوق میریزه، گاهی به تیکه های بد گذشتش میخنده و گاهی با خودش سر هیچ و پوچ دعوا میکنه...

کلا ادم تو تایم شبی که داره دیوونه تر میشه:/ 

ベوی اضلا نمیفهمد که چه چیزی تایپ میکند...

پ.ن: تا ته مونده های تیکه به تیکه ی بعدی خدانگهدار.

 

۲ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

رمضان نوشت 1

هر سال وقتی نزدیکای ماه رمضون میشد، دلمو صابون میزدم برای اینکه اون شب پر از غذاهای خوشمزه از راه برسه و برم خونه یکی از اقوام برای افطاری و خوردن اونهمه غذای جذاب و چشمک زن( نه اینکه بگم نداریمشون ها نه، دور همی افطار کردن یه چیز دیگست). ولی امسال هیچ مراسم افطاری وجود نداره که دلمو به خاطرش صابون بزنم :(. صابون بیچاره یکسال منتظر بود ازش استفاده کنم که اونم امسال نشد. 

پ.ن: این دوتا کلمه ( وای امسال) شده تیکه ای از خیلی حرفامون. ای کاش زودتر تاریخ انقضاش از راه برسه تا دیگه نشه ازش استفاده کرد.

۱ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

شاید مفید باشه۲

بچه ها شرمنده توی اپلود عکس ها به مشکل خوردم إن شاء الله رفع شد براتون اپلود میکنم... 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

شاید مفید باشه...

سلام دوستان امید وارم که حالتون خوب باشه.

شاید یکی از مشکلاتی که ما داریم برنامه ریزی کردن توی درس‌ها و کارهایی که می خوایم انجام بدیم.

من راه و روشش رو دقیقا نمی دونم و خیلی هم توی برنامه ریزی ماهر نیستم، ولی طبق دغدغه‌ای که خودم دارم احتمالا خیلیا هم داشته باشنش. اونم دفتر برنامه‌ریزی یا بولت ژورنال هستش که اینجور دفتر در کنار زیبایی که دارن قیمتشون هم بالا هستش. من مثل بقیه دنبال خرید اینجور دفتر ها بودم که یک برنامه رو پیدا کردم که همون کارهارو انجام میده و شما میتونین که برنامه هر روزی رو که می خواین توش ثبت کنین و هر کاری رو که انجام بدین گزینه رو روشن میکنین و براتون ثبت میشه. یکی دیگه از آپشن هایی که داره اینه که میتونین نسبت به مودی که مشخص کردین ببینین که در ماه فعالیتتون چجوری بوده و طبق فعالیت هایی که انجام میدین بهتون رتبه و امتیاز میده. در کل برنامه خیلی خوبیه و اینکه همه جا همراهتونه شاید تنها مشکلش این باشه که زبان فارسی نداره که الان با دیکشنری هایی که وجود داره اون مشکل هم خیلی خودشو نشون نمیده. اسم برنامه  Daylio هستش و رایگان و آفلاین است.

یه برنامه دیگه که اون هم به نظر من برنامه خیلی خوبیه برنامه قبولی هست که این برنامه با اطلاعاتی که شما بهش میدین بهتون برنامه درسی ارائه میده و کلی امکانات دیگه هم داره که با خرید اشتراک فعال میشن این برنامه نصبش رایگان و آنلاین هم هست.

من تصاویر این برنامه هارو براتون بارگذاری میکنم امیدوارم که مفید بوده باشه براتون. 

​​​​در ضمن آغاز ماه مبارک رمضان رو هم بهتون تبریک میگم و امیدوارم که دعاهاتون مستجاب بشه.

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

حسش نیست:/

این دوسه روزه همش می خوام بیام براتون از زیبایی های جایی که هستم بگم ولی اینقد حسش نیست و اینقد کلمات فرار شدن که اصن جمله بندیای درستی نمیاد تو دست و بالم تا تایپ کنم.

اینم بگم که سفر و خوشگذرونی نیومدم:/ مادر بزرگ و پدر بزرگ عزیزم مریض شدن و نیاز داشتن کسایی ازشون مراقبت کنن به همین علت اومدیم روستای جانم تا مادرم بتونه ازشون مراقبت کنه:)

پ.ن

توضیح دادم چون توی متن های قبلی از اونایی که سفر رفته بودن گلایه کرده بودم. گفتم یه موقع فکر نکنین فقط حرف بود:/

یه درخواستی هم که دارم لطفا براشون دعا کنین تا حالشون زوده زود خوب بشه، برای همه‌ی بیمارها چه کرونایی و چه غیر کرونایی.

انسان های سالم هم یادتون نره:).

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

گلایه نکنیم

سلام، امیدوارم که حال همگی خوب باشه.

امروز دوباره بعداز ۱۳ روز بیکاری و خوش‌گذرونی و چمیدونم کلی کارای دیگه این کلاسای مجازی به درد نخور هم شروع شد. بعد دوهفته خوابیدن تا لنگه ظهر و اینها، باید هفت صبح بیدارشیم برای رفتن پای گوشی:/

گلایه کردنارو بیخیال...

دوتا ازمون سرنوشت‌ساز جلورومونه که یکیش برای خودمه و اونیکی برای کنکوریای عزیز. آرزو میکنم هرکس به اندازه تلاشی که کرده مزدش رو هم بگیره و به اون چیزی که می‌خواد برسه:)

بیاید هرروز اینو توی برناممون داشته باشیم که هرازگاهی که با خودمون خلوت میکنیم دعا کنیم اول برای بقیه و بعد هم برای خودمون، اینکه همه در مرحله اول سلامت باشن و همه زندگی خوبی داشته باشن و به خواسته هاشون برسن:)

وقتتون رو نمگیرم، ساعت و روز و شبتون به خوبی..:)

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بلاتکلیفی...

والپیپرتواین روزها، احساس اینکه بیشتر از قبل به سمت بلاتکلیفی میریم(حداقل برای خودم) بیشتر شده. احساس میکنم اگر همینجور ادامه پیدا کنه دیگه امیدی برای ادامه دادن در خیلی از ادم‌ها میمیره. بالاخره امید داشتن باعث میشه انسان هدف‌گذاری کنه و بعدشم از بلاتکلیفی در بیاد(نظرشخصی خودم). چجوری احساساتمون رو به عقب برگردونیم!؟ چجوری دوباره بشیم همون آدم امیدوار قبل کرونا!؟

این کرونا نه تنها از نظر فیزیکی کلی محدودمون کرد، بلکه از نظر روحی هم همینطور بوده و خیلی هم موفق عمل کرده.

دنبال یه راه حل میگردم، یه راه حلی که باعث بشه از این بلاتکلیفی فیزیکی(منظورم فرار کردن از این لحظات بیکاری) در بیام و بچسبم به درسم:/

شما چجوری ازش فرار میکنین(از همون بیکاری و بی انگیزه بودن)!؟

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کرونا

شاید هنوز بعضی‌ها باور نداشته باشن که کرونایی وجود داره و هر لحظه ممکنه بیاد و یقه‌ی خودشون رو هم بگیره.

هنوز هستن ادماییکه وقتی بهشون میگی ماسک بزن یا رعایت کن، میگن مگه دنیا چند روزه! میگن خوشیارو دنیارو بچسب، اینا همشون کشکن!

نمی دونم باید چی بشه که یه عده به این باور برسن که الان یکسال‌وچند ماهه که درگیر این ویروسیم:( یکم به فکر باشیم، به فکر کساییکه چندوقته توی بیمارستان‌ها مشغول کارن و بچه هاشونو و خانواده هاشونو ندیدن. یکم خودتونو بزارین جای بچه یا مادر و پدری یا همسر اون کساییکه الان مشغولن، میبینین که چقدر سخته ندیدن پدر، مادر، فرزند، همسرو...

بیاید یکم درک کنیم، یکم چند وقتی خودمون رو محدود کنیم و مثل قبل نباشیم. اگه به فکر خودتون نیستین یکم به فکر عزیزای بقیه باشین.

لطفا:)

#گلایه‌طور

خیلی حرف زدم فکر کنم، ببخشید اگه زیاد شد:/

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

بازگشتی دوباره:)

والپیپر۲

سلام دوستان.

اومدم که دوباره فعالیتم رو شروع کنم. تقریبا یکسال و چند ماه پیش این وبلاگ رو تأسیس کردم اما فعالبتم جدی نبود؛ یعنی نیومده بودم که پیوسته باشم. اون زمان چیزهای زیادی برای نوشتن نداشتم(اگر هم داشتم امکان به اشتراک گذاشتن نداشت). ولی الان و در این زمان چیزهایی برای نوشتن و موضاعاتی برای به اشتراک گذاشتن دارم.

زیاد طولش نمیدم و با این چند تا مصراع از مولانای جان حرفم رو تموم میکنم:

آنکه به دل اسیرمش

در دل و جان پذیرمش

گرچه برفت عمر من

باز زسر بگیرمش...

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
به ندای زندگی گوش بسپار!
همه‌ی آنچه را که نیاز داری، درباره خودت بدانی
نشانت می‌دهد...
آخرین نظرات